Artemiya

منوي اصلي

آرشيو موضوعي

آرشيو مطالب

لينکستان

ساعت

امکانات

ورود اعضا:


نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

<-PollName->

<-PollItems->

خبرنامه وب سایت:

برای ثبت نام در خبرنامه ایمیل خود را وارد نمایید




آمار وب سایت:
 

بازدید امروز : 5
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 8
بازدید ماه : 619
بازدید کل : 52828
تعداد مطالب : 84
تعداد نظرات : 0
تعداد آنلاین : 1


جاوا اسكریپت

تعبیر خواب آنلاین


روز جهانی کوروش بزرگ

هفت آبان روزی ست که جهانیان برای بنیانگزار نخست انسانگرایی و آزادگی در تاریخ می بالد روزی که شاهنشاهی از ایرانزمین آن را بنیاد نهاد و به گیتی گسترد. در هنگامه ای که گیتی در تیرگی خفته بود و بیداد همه جا را فرا گرفته بود مردمانی بر پهنه ی کشور اهورایی ایرانزمین گام بر می داشتند که با رهنمایی های شاهنشاه آن نخستين سیستم استخدام دولتی به گونه ی لشگری و کشوری به مدت ۴۰سال خدمت و سپس بازنشستگی و گرفتن مستمری همیشگی را پایه گذاری کرده بود و دیوان اداری خود را داشتند. مردمانی نیک کردار که پس از گرفتن بابل ۲۵هزار یهودی برده را که در آن شهر به زیر یوق بردگی شاه بابل بودند آزاد کرد. تاريخ کهنسال ايران در ٢۵٠٠ سال گذشته با وجود آشوب ها و تاخت و تازهای گوناگون همانند تازش تازی ها، مغول ها، ترک ها، افغان ها و بسياری تاخت و تازهای ديگر هميشه سربلند و سرفراز بجا مانده آری هفت آبان، گاه فرخ روزی ست که اندیشه های کوروش بزرگ اینک پس از هزاره ها منشور حقوق بشر جهانیان است. روزی که به گواهی گوناگون اندیشه، گفتار و کردارنیک او را می ستایند و در تلاش برای رسیدن به آن هستند.
به گونه ای که کتاب مقدس او را با لقب "فرد برگزيده" می خواند چرا که او ظاهرا اجازه داده بوده است که يهوديان دربند به اسرائیل برگردند. در هيچ يک از آثار يافته شده در آبشخورهای يهودی نکته ای که با آنچه در کتاب مقدس تضاد داشته باشد ديده نمی شود. مسلما يهوديان که در دنيای باستان عالی ترين درج کنندگان رخدادهای تاريخی به شما می آمدند بايد تاريخ های «بديل» نيز در مورد کوروش نوشته باشند. و به ویژه اینکه فروپاشی شاهنشاهی هخامنشی به دست اسکندر چنين فرصتی را برای آنان فراهم کرده بوده است ولی میبینیم که در هيچ کجا به چنين نمونه هایی بر نمی خوريم و تنها کوروش بزرگ ستوده شده است. در مورد آزاد کردن يهوديان از بند بردگی بابلی ها و سرانجام اشاره های کتاب مقدس به کوروش بزرگ کم شمار نیست. مانند:
دهش کوروش بزرگ در جایی از عهد عتيق مورد اشاره قرار گرفته که او را «برگزيده يهوه» می خوانند (کتاب عزرا فصل یک بيشترين گرامیداشت يهوديان نسبت به کوروش بزرگ را نشان می دهد) کوروش بزرگ در نسک دوم ايسا به عنوان رهایی دهنده ی يهوديان شناسانده شده است.
کوروش بزرگ را يهوديان مسيح خود می دانستند. ايسا از کوروش چنين ياد می کند:
«
او شبان من است و نيات مرا متحقق خواهد کرد»
کورش بزرگ همچنين دستور داده است که اشيای مقدس عبريان که پيش از آن به وسيله پادشاه بابل ضبط شده بود به آنان برگردانده شود. در فصل يک از نسک عزرا می خوانيم:
«
همچنين کوروش پادشاه اشيای خانه خداوند را که نبودخادنزار از اورشليم آورده و در خانه خدايان خود جای داده بود پيش کشيد. و آن ها را به وسيله گنجور ميتره دات شمارش کرده و تحويل ششبازار شهريار يهوديه داد. همچنين کوروش به يهوديان اجازه داد تا معبد خود در اورشليم را بازسازی کنند و برای انجام اين کار از خزانه شاهنشاهی بودجه ای ویژه داد
در فصل سوم کتاب عزرا می خوانيم:
«
آن ها همچنين به بنايان و نجاران دستمزد پرداخته و گوشت، نوشابه و روغن به آنان که از زيدون و طاير آمده بودند دادند. و نيز اجازه دادند تا درختان چدار از لبنان و از راه دريای جوپا آورده شوند. و اين همه از محل عطيه کوروش، پادشاه پرشيا بود
کوروش و اسکندر
اسکندر ارج و ستودنی بی مانندی برای کوروش بزرگ قایل بود او بلکه کوروش را قهرمان فردی خود می دانست. اسکندر فاتح شاهنشاهی هخامنشی و عامل بنیادی آتش زدن تخت جمشيد به تلافی یورش خشايارشاه به يونان و آتش زدن آتن در 480 پيش از زایش بود. اما همين اسکندر بالاترين ارج را نسبت به کوروش بزرگ به جای آورد. اين يک واقعيت است که اسکندر همواره آرزوی ديدار آرامگاه کوروش در پاسارگاد را داشت. يکی از آبشخورهای بسيارخوب تاريخ درج این حوادث نسک آريان* است. که در آن آريان به شرح اين جنبه از فتح ايران باستان به دست اسکندر پرداخته است.
هنگامی که اسکندر به آرامگاه کوروش بزرگ رسيد از اين که آگاه شد دزدان به آرامگاه او تازش کرده اند به شدت برآشفته شد. تابوت کوروش بزرگ هنگامی که دزدان ناموفق کوشيده بودند تا تابوت او را بربايند آسيب ديده بود. اسکندر بلافاصله دستور داد که تابوت کوروش تعمير شود و به آرامگاه او بازگردانده شود. خود آرامگاه نيز بر حسب دستورهای صريح اسکندر تعمير شد. در ورودی آن را مهر و موم کردند او همچنين مقر مرزی کورتاش را که به وسيله ی کوروش بزرگ ساخته شده بود از آسيب مصون داشت و اين همان شهری است که يونانيان آن را سيروپوليس (يا شهر کوروش) می خواندند**.
ولی هرگز نباید فراموش کرد ایران امروز به دنبال آموزش های صوفی گرايانه، مارکسيستی و بن رست (اصل) پنهان کاری های ردایی (مذهبی) که مارکسيست اسلامی نام گرفت به مردم تحميل شد. انديشه های پس مانده و يک سويه ضد ماده گرایی چنان خواستی را در مردم بوجود آورد که حتا برخی پذيرفتند برای رهایی از دنيای مادی گرایی تن به مرگ بدهند. چیزی که به گفتاری اگر در دست سیاست و سیاست بازی باشد بلایی است که افيون ملت ها است و آن همان دین سیاسی ست. به درستی می بینیم که چه اندازه در تونل زمان این دیارکهن در پیشینه ی خود از آزادی انديشه بهره جسته و بالنده گردید و پيشرفت نمود و کنون به چه ذلتی در اين روزها تن داده است.
امیدوار و آرزومندم
به خوشنودی دادار اورمزد رایومند و به یاری امشاسپندان پیروزگر و آموزش های اشوزرتشت اسپنتمان روزی را ببینیم که ایرانمان به جایگاه بنیادی خود به دور از خرافه پرستی بازگردد و آزادی راستین را در آغوش گیریم. روزی که این جشن با شکوه را هرچه بیشتر در خاستگاه نخست یگانه پرستی و آزادگی برگزار کنیم.

 تصاویر زیباسازی _ سایت پارس اسکین _ بخش تصاویر زیباسازی _ سری اول

 

نويسنده: Amir تاريخ: دو شنبه 8 خرداد 1391برچسب:, موضوع: <-PostCategory-> لينک به اين مطلب

آيين به خاك سپاري پدر ايران

به خشنودي اورمزد دانا


"
ای آدمیان، من کورش فرزند کمبوجیا هستم. پارسیان را نیروی جهانی داده ام، سرور آسیا شده ام. این مشت خاک را که گور من است، از من دریغ ندارید."
به گفته از آریان، مورخ یونان باستان.
آیین خاک سپاری کوروش، پدر ایران زمین
درباره ی مرگ کوروش افسانه بسیار است. از آنجا که بیشتر این افسانه ها توسط تاریخ نویسان دشمنان ایران نوشته شده و کلیه نسک های تاریخ نویسی ایران پیش از اسلام همراه نوشتاری علمی، هنری، و فرهنگی در یورش عربان تازی نابود شده اند، ما باید همه این داستانها را با رویدادهای راستی زمان بسنجیم. گزنفون از آنجا که برای فرهنگ ایران و نیز خود کوروش احترام زیادی داشته، مرگ او را از پیری و به گونه ای رومانتیک گفته است.
هرودوت که گرایش به بزرگ نمایی یونان در برابر ایران داشته، مرگ کوروش را در جنگ با خاندان وحشی ماساگت ها در پیرامون آمودریا(رود جیحون کنونی) که در آن زمان رود آراکس خوانده می شد, گفته است. ولی بسیاری از پژوهشگران باور دارند که کوروش بر ماساگت ها چیره شد و غنایمی هم همراه خود به پاسارگارد آورد. در هر گونه, از داستانها بدست می آید، بیست سال پس از مرگ کوروش بزرگ، داریوش(داریوش بزرگ) پس از سالها که مجبور بود با شورش های درونی و بیرونی از بابل و همدان تا مصر بجنگد، فرصت پیدا کرد تا کوروش را به خاک بسپارد. شاید آرامگاه کوروش هنوز آماده نبوده و شاید پس از آفند کمبوجیه، پسر کوروش، به مصر و کشته شدن او در آنجا، فرصتی برای انجام مراسم باشکوهی که در خور کوروش بوده بدست نیامده بوده است.
سرانجام به فرمان داریوش, آیین خاکسپاری کورش به این ترتیب اجرا شده است:
شش ساعت پیش از درون شدن پیکر از جای نگهداری یا جایگاه پیشین دفن به تخت جمشید،داریوش و درباریان تا بیرون شهر به پیشباز پیکر رفتند و آن را با خود آوردند. نوازندگان در پیشاپیش پیکر آهنگ های اندوهگین می نواختند. پشت سر نوازندگان صفی از پیلان و شتران ارتش و پشت سر آنها سه هزار تن سرباز بی جنگ افزار و در جامگان رسمی راه می پیمودند. در جلوی سپاه، سرداران پیری که در جنگهای کورش همکاری داشته بودند گام بر می داشتند. پشت سر سپاهیان گردونه باشکوه پادشاهی کوروش که دارای چهار ملبند و هشت اسب سپید با دهانه ها و یراقهای زرین بود آرام حرکت می کرد. پیکر کورش بزرگ در یک تابوت زرین که روی آن تاج شاهنشاهی نهاده شده بود روی این گردونه قرار داشت. در بالای گردونه یک خروس جنگی بسته بودند که بال می زد و نمادجنگی کورش به شمار می رفت،( هر چند که درفش جنگی کورش نمای یک شاهین بال گسترده را داشت. شاید هم این پرنده براستی شاهین بوده که در سرچشمه های خاور آن را خروس خوانده اند.) نگهبانان ویژه گردونه شاهنشاهی سرودهای ویژه خورشید و بهرام را می خواندند و پس از هر چند گام می ایستادند و اسپند می سوزاندند. در پی گردونه پیکر، سپهسالاران ارتش ایران بر یک گردونه جنگی سوار بود و درفش ویژه کورش را در دست گرفته بود. در پی آن، دارایی های کورش که یک تارک زرین و جامه های زرین و طرفهای او بود روی گردونه دیگری جابجا می شد.
همینکه به دروازه تخت جمشید رسیدند، داریوش فرمان ایست داد. سپس با چهره ای اندوهگین از گردونه کورش بالا رفت و بر تابوت او بوسه زد. آنگاه لحظاتی خاموشی برقرار شد و همگی نفس در سینه حبس کردند. آنگاه به فرمان داریوش دروازه تخست جمشید را گشودند و پیکر بر دوش نگهبانان به تالار بزرگ تخت جمشید برده و در میانه آن نهاده شد. سه شبانه روز مردم برای دیدن تابوت و ادای گرامیداشت از کنار پیکر به صف می گذشتند و آنرا گلباران می کردند، و در تمامی این زمان موبدان سرودهای مذهبی می خواندند.
روز سوم، با برآمدن آفتاب دوباره با همان تشریفات پیکر را به شهر پاسارگارد(پارسه گرد) در دشت مرغاب که مرغزاری سبز و خرم و مورد علاقه کورش بود بردند. آرامگاه ساده و سنگی کورش که به دستور خودش، همانند آرامگاهی که او برای دو دلداه ی ناکام پانته آ و ابراد در سارد، در میان درختان سبز و زیبای برکشیده به آسمان، در یک سازه ی چهارگوش هفت پله ساخته شده بود. پیکر را از پله ها بردند و در دخمه ای در بالای پله پایانی ساخته شده بود نهادند. سرداران سالخورده، هم آوا جوانان، ساعتها به سوگواری سردار بزرگ خود پرداختند. سرانجام دخمه با سنگی که آماده شده بود بسته شد و درزهای آن را نیز با ساروج بستند.
از آنجا که کسی قصد ترک آنجا را نداشت، داریوش با اسرار همگان را وادار به بازگشت کرد و تنها چند موبد برای اجرای آیین مذهبی در آنجا ماندند.(بخش گسترده ی این مراسم در سفرنامه فیثاغورث آمده است)
به داستانی دیگر:
درگذشت و بخاک سپردن کوروش بزرگ
مرگ کوروش ناگهان آمد. ماساگتی های نیمه بیابانگرد که یک تیره ی سکایی آن ور رودخانه ی اراکسس بودند مرز اپاختر باختر(شمال شرقی) را تهدید می کردند. یک جنگ کینه توزی پرهیز ناپذیر شده بود و کوروش بزرگ بر آن شد که خود آن را رهبری کند. شاه سالخورده جانشین خود، کمبوجی را به نماد شاه بابل گذاشت و روانه جنگ شد. پلی برای گذر کردن از رودخانه ی اراکسس، در مرز شاهنشاهی، ساخته شد و کوروش به کشور دشمن تاخت. نخست تا اندازه ای کامیاب شد؛ آنگاه شهربانو تومیریس او را به درون سرزمین به دام انداخت، و کوروش در نبرد بزرگی شکست خورد و خود زخم برداشت. پس از سه روز کشور گشای توانا مرده بود، ایژای(قربانی) یک شهربانوی ناشناس سکایی. کمبوجی تن پدرش را باز آورد و در آرامگاهی که در اردوگاه پارسیان آماده شده بود به گونه ای شایسته بخاک سپرد.
کوروش آرامگاه خود را فراهم کرده بود. مانند آتشکده، این آرامگاه بر سکویی، در پایش48 در 44 پا، قرار داشت، و با شش پله ی بزرگ با بلندیهای نامنظم به بالای آن که 17پا بلندی داشت میرسد. روی پله ی هفتم خود آرامگاه جای داشت که از تخته سنگهای بزرگ سنگ آهک سپید ساخته شده بود که بابستهای آهنی با هوشیاری به هم چسبانیده شده بودند. رخ آن مانند یک خانه ی ساده ای بود که آسمانه ی شیروانی مانند تیزش خاستگاه اپاختر آن را نشان می داد. تنها زیور آن خوشه های گل برجسته روی قرنیز بالا و دور پایه ها بود. می توان خیال کرد که روی آن نوشته ی شاهانه ی کوتاه کنده شده بود؛ در آنجا نوشته شده بود:
اینجا من کوروش شاهنشاه آرامیده ام.
همراه تن بی جان پادشاه بزرگ ایران برای درآمدن به آرامگاه، جلوی در کوتاه چوب نما که تنها 31 در 54 اینچ بود، خم شدند و در سنگی چرخان را پس زدند، و چون برای باز کردن در دوم بایستی جا داشته باشند و در نخست را به بندند، درون آرامگاه خود را در تاریکی یافتند. درون آرامگاه بی پنجره، در پا و به بلندی 8 پا تا سقف هموار آن، آنها انبوه گشتند و آماده ی به جا آوردن بازپسین آداب های به خاک سپردن در پرتو شعله ی لرزانی شدند. پیکر سپنته ی کوروش را در تابوتی از زر گذاشتند که بر تختی نهاده شده بود که پایه هایش از زر ساخته بود. میزی برای برات گذاشته شده بود که بر آن شمشیرهای کوتاه پارسی، گردنبند ها، و گوشواره هایی از سنگهای گرانبها در زر نشانده نهاده بودند. سندس و کتان دوخت بابل، تنبانهای مادی، جامه های آبی، ارغوانی و رنگهای دیگر، تن پوش کاوناکس و بافته های گل و بوته دار بابلی، همه را روی هم چیده بودند تا پادشاه در گذشته باشکوه شایسته و آیین دوست به جهان دیگر نیاکان آریایی اش درآید. خانه ی کوچکی در نزدیکی برای نگاهبانان ساخته شد که بایستی این رتبه را به جانشینی ارثی نگاه دارند. به آنها روزی یک گوسفند با آرد و باده جیره می دادند؛ هر ماه نیز اسبی برای ایزا(قربانی) آریایی به این پهلوان به آنها داده می شد. گرداگرد آرامگاه را پردیز فرا گرفته بود، و جویش هایش چمنهای مرغزار و درختان از همه گونه را که روی آرامگاه بازپسین کوروش موج می زدند آبیاری می کرد.

 

نويسنده: Amir تاريخ: دو شنبه 8 خرداد 1391برچسب:, موضوع: <-PostCategory-> لينک به اين مطلب

وصیت نامه کورش بزرگ(ما چه و که بودیم و چه شدیم)

فرزندان من، دوستان من! من اکنون به پایان زندگی نزدیک گشته‌ام. من آن را با نشانه‌های آشکار دریافته‌ام. وقتی درگذشتم مرا خوشبخت بپندارید و کام من این است که این احساس در کردار و رفتار شما نمایانگر باشد، زیرا من به هنگام کودکی، جوانی و پیری بخت‌یار بوده‌ام. همیشه نیروی من افزون گشته است، آن چنان که هم امروز نیز احساس نمی‌کنم که از هنگام جوانی ناتوان‌ترم. من دوستان را به خاطر نیکویی‌های خود خوشبخت و دشمنانم را فرمان‌بردار خویش دیده‌ام. زادگاه من بخش کوچکی از آسیا بود. من آنرا اکنون سربلند و بلندپایه باز می‌گذارم. اما از آنجا که از شکست در هراس بودم، خود را از خودپسندی و غرور بر حذر داشتم. حتی در پیروزی های بزرگ خود، پا از اعتدال بیرون ننهادم. در این هنگام که به سرای دیگر می‌گذرم، شما و میهنم را خوشبخت می‌بینم و از این رو می‌خواهم که آیندگان مرا مردی خوشبخت بدانند. مرگ چیزی است شبیه به خواب. در مرگ است که روح انسان به ابدیت می پیوندد و چون از قید و علایق آزاد می گردد به آتیه تسلط پیدا می کند و همیشه ناظر اعمال ما خواهد بود پس اگر چنین بود که من اندیشیدم به آنچه که گفتم عمل کنید و بدانید که من همیشه ناظر شما خواهم بود، اما اگر این چنین نبود آنگاه ازخدای بزرگ بترسید که در بقای او هیچ تردیدی نیست و پیوسته شاهد و ناظر اعمال ماست. باید آشکارا جانشین خود را اعلام کنم تا پس از من پریشانی و نابسامانی روی ندهد. من شما هر دو فرزندانم را یکسان دوست می‌دارم ولی فرزند بزرگترم که آزموده‌تر است کشور را سامان خواهد داد. فرزندانم! من شما را از کودکی چنان پرورده‌ام که پیران را آزرم دارید و کوشش کنید تا جوان‌تران از شما آزرم بدارند. تو کمبوجیه، مپندار که عصای زرین پادشاهی، تخت و تاجت را نگاه خواهد داشت. دوستان یک رنگ برای پادشاه عصای مطمئن‌تری هستند. همواره حامی کیش یزدان پرستی باش، اما هیچ قومی را مجبور نکن که از کیش تو پیروی نماید و پیوسته و همیشه به خاطر داشته باش که هر کسی باید آزاد باشد تا از هر کیشی که میل دارد پیروی کند . هر کس باید برای خویشتن دوستان یک دل فراهم آورد و این دوستان را جز به نیکوکاری به دست نتوان آورد. از کژی و ناروایی بترسید. اگر اعمال شما پاک و منطبق بر عدالت بود قدرت شما رونق خواهد یافت، ولی اگر ظلم و ستم روا دارید و در اجرای عدالت تسامح ورزید، دیری نمی انجامد که ارزش شما در نظر دیگران از بین خواهد رفت و خوار و ذلیل و زبون خواهید شد. من عمر خود را در یاری به مردم سپری کردم. نیکی به دیگران در من خوشدلی و آسایش فراهم می ساخت و از همه شادی های عالم برایم لذت بخش تر بود. به نام خدا و نیاکان درگذشته‌ی ما، ای فرزندان اگر می خواهید مرا شاد کنید نسبت به یکدیگر آزرم بدارید. پیکر بی‌جان مرا هنگامی که دیگر در این گیتی نیستم در میان سیم و زر مگذارید و هر چه زودتر آن را به خاک باز دهید. چه بهتر از این که انسان به خاک که این‌همه چیزهای نغز و زیبا می‌پرورد آمیخته گردد. من همواره مردم را دوست داشته‌ام و اکنون نیز شادمان خواهم بود که با خاکی که به مردمان نعمت می‌بخشد آمیخته گردم. هم‌اکنون درمی یابم که جان از پیکرم می‌گسلد ... اگر از میان شما کسی می‌خواهد دست مرا بگیرد یا به چشمانم بنگرد، تا هنوز جان دارم نزدیک شود و هنگامی که روی خود را پوشاندم، از شما خواستارم که پیکرم را کسی نبیند، حتی شما فرزندانم. پس از مرگ بدنم را مومیای نکنید و در طلا و زیور آلات و یا امثال آن نپوشانید. زودتر آنرا در آغوش خاک پاک ایران قرار دهید تا ذره ذره های بدنم خاک ایران را تشکیل دهد. چه افتخاری برای انسان بالاتراز اینکه بدنش در خاکی مثل ایران دفن شود. از همه پارسیان و هم‌ پیمانان بخواهید تا بر آرامگاه من حاضر گردند و مرا از اینکه دیگر از هیچگونه بدی رنج نخواهم برد شادباش گویند. به واپسین پند من گوش فرا دارید. اگر می‌خواهید دشمنان خود را تنبیه کنید، به دوستان خود نیکی کنید.

تصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری ششم www.pichak.net كليك كنيد

نويسنده: Amir تاريخ: جمعه 5 خرداد 1391برچسب:, موضوع: <-PostCategory-> لينک به اين مطلب

قانون اساسی «آمريكا» با الهام از «كوروش‌نامه» نوشته شد

«به گمان بسيار، بنجامين فرانكلين با الهام از "كوروش‌نامه"ي گزنفون، بخش‌هايي از قانون اساسي و حقوق مدني آمريكا را نوشت. او كتاب "كوروش‌نامه" را خوانده بود و با ويژگي‌هاي رفتاري و شيوه‌ي كشورداري كوروش بزرگ آشنايي داشت. اين نكته‌اي است كه از ديد ديگران پنهان مانده است. هرچند تاريخ ما آن اندازه درخشان هست كه نيازي به گوشزد كردن اين سخن نباشد كه خدمات ايرانيان به تمدن جهاني، تا چه اندازه باارزش و بزرگ بوده است.»

 

نويسنده: Amir تاريخ: جمعه 11 شهريور 1390برچسب:, موضوع: <-PostCategory-> لينک به اين مطلب

سخنان کوروش بزرگ - Cyrus The Great quotes - سخنان کوروش کبیر
پرونده:KyrosCeremonies.jpg

 
همواره نگهبان کیش یزدان باش، اما هیچ قومی را وادار مکن که از کیش تو پیروی کند و پیوسته به خاطر داشته باش که هر کسی باید آزاد باشد تا از هر کیش که میل دارد پیروی کند.
***
فرمان دادم بدنم را بدون تابوت ومومیایی به خاک سپارند
تـا تـکــه تـکــه ی بـدنـم قـسـمـتـی از خـاک ایـران شــود
***
منم کورش، شاه جهان، شاه بزرگ، شاه توانمند، شاه بابـِل، شاه سومر و اَکـَد...، شاه چهار گوشه ی جهان
***
ارتش بزرگ من به صلح و آرامی وارد بابل شد نگذاشتم رنج و آزاری به مردم این شهر و این سرزمین وارد آید. وضع داخلی بابل و جایگاه های مقدسش قلب مرا تکان داد
***
من برای صلح کوشیدم
***
من برده داری را بر انداختم، به بدبختی آنان پایان بخشیدم.
***
فرمان دادم که همه ی مردم در پرستش خدای خود آزاد باشند و آنان را نیازارند
***
فرمان دادم که هیچکس اهالی شهر را از هستی ساقط نکند.

 

***

 

 

باران باش و ببار و نپرس کاسه های خالی از آن کیست . ( کوروش بزرگ )

نويسنده: Amir تاريخ: جمعه 11 شهريور 1390برچسب:, موضوع: <-PostCategory-> لينک به اين مطلب

درباره وبلاگ

سلام دوستام امیدوارم حالتون خوب باشه . از این که به وبلاگه من اومدید ازتون ممنونم . امیدورام که لحظات خوبی رو در این وبلاگ سپری کنید . یه دنیا از همتون ممنون . نظر یادتون نره ها !!!!!!

نويسندگان

لينکهاي روزانه

جستجوي مطالب

طراح قالب

© All Rights Reserved to artemiya.LoxBlog.Com | Template By: NazTarin.Com